در حلقه خوشنویسان برتر ایران شمار اندکی هستند که همچون قلههای بلند در عرصه تاریخ خوشنویسی سر بر افراشتهاند چنان که در هر موقعیتی شکوه و عظمت آنها احساس میشود.
سرحلقه این بزرگان استاد یگانه خط نستعلیق ایران حضرت میرعماد الحسنی سیفی قزوینی است «961 تا 1024 هجری». جاذبه تمام نشدنی قطعات پرعیار او موجب شده که تشنگان هنر ناب با تماشای آثار جواهرآسای او سیراب میشوند و هنرآموزان مکتب پرفیضش در مدت چهار قرن از ترکیبات ظریف و بدیع دلپذیرش الهام گرفته و در حد قابلیت برخوردار شدهاند.
میرعماد هرچه بایدداشت، داشت و افزون بر همه داشتههایش «فیض روحالقدسی» بود که جوهره ویژه او را تشکیل میداد.
این لطف الهی از نخستین داستان حیات او و نخستین روایت خط آموختنش پیدا شد، آوردهاند که میر به عشق مشق، جلای وطن کرده از قزوین به تبریز رفت تا به شاگردی ملا محمد حسین تبریزی در آید. در تبریز و در مکتب استادش چندی نوشت، روزی قطعهای از خط خود به استاد نمود، ملامحمد حسین قطعه او را دید و گفت: «اگر چنین توانی نوشت، بنویس و گرنه قلم فروگذار». میر به استاد گفت که قطعه را خود نوشته و استاد قطعه و روی او را بوسه داد و گفت: «امروز استاد خوشنویسانی» و پس از این هر روز کار او بالاتر گرفت و شهرت میر جهانگیر شد. میر سپس سیر آفاق آغاز کرد. از حجاز و عثمانی تا در ملازمت فرهاد بیک به سمنان و دامغان و بسطام و طبرستان و خراسان و گیلان و معاودت به قزوین و باز جلای وطن و این بار سفری بیبازگشت به اصفهان پایتخت گزیده شاه عباس صفوی و در تمام این مدت میان میر و قلم، مفارقتی اتفاق نیفتاد. قلمش ملک حسن خط را فتح میکرد و بر شمار دلدادگان و ارادتمندانش میافزود.
آثار میر، در این روانی، فصاحتی دارد که علاوه بر مشق دائم، رشد مداوم را به چشم میکشاند. همچنین دامنه ابتکار، خلاقیت و باریک اندیشی وی را در آفرینش قطعاتی ماندگار، به روشنی، آشکار میکند.
بال گسترده میرعماد چه در زمان حیات و چه پس از آن در درازنای چهارصد سال و در آثاری که با اقلام کتابت تا مشقی نوشته شدهاند به اتفاق و یقین، سنجش و معیار خط نستعلیق شد و تمام از پی آمدگان میر در عرصه خط همه خواه و ناخواه در جذب هنر ناب او به سماع درآمدهاند و کموبیش، مستقیم و غیرمستقیم از کرشمههای پنهان و آشکار آثار او تاثیر پذیرفتهاند. شدت این تاثیرپذیری مستقیم یک قرن و نیم، به تقریب با شدت و حدت تمام ادامه داشت.
میرعماد از هنرمندانی است که در زمان خود نامدار و طرف توجه خاص و عام شد. نام میر، چهار قرن و اندی پیش، از مرزهای ایران بزرگ گذشته بود. از عثمانی تا هند و افغانستان تا آن سوی خراسان، اعیان و اشراف و امیران و والیان یا به داشتن خطی از میر مباهات میکردند و با آرزوی به دست آوردن قطعه و سرخطی از قلم وی را در دل داشتند. هنر معجزه وار او به همراهی اخلاق و مسلک ستودهاش، نام میرعماد را در اندازه «اسطوره» آوازه داد.
هر که نستعلیق آغاز کرد خواست میری دیگر بشود، هر که خوب نوشت لقبش دادند میر ثانی و ثالث و رابع و ... هر که دوست داشت خطش از گزند حوادث محروس بماند رقم زد: «میر عماد الحسنی»، هر که خواست تواناییاش را به رخ بکشد از میر نوشت: هر که عزم سخنوری در عرصهی خط کرد از میر گفت.» گفتند، کرامات داشت و سر ضمیر میدانست و قصهی مرید شدن ابوتراب را تقریر کردند که در بالاخانه سر در خانهی میر مکان داشته دوازده سال مشق کرد، آن سان که گلیم زیر پایش سوراخ شد.
میر خوشنویس سادهای است که شاه و دربارش را وا می نهد، هدیههای گرانبها را باز میگرداند، چشماندازهای گسترده را میطلبد و شهرت و سود را با سنجههای حقیر و کوتاه نمیسنجد.
«نه» میگوید و بهایش را میپردازد. کارش را میفروشد و خودش را نه. جانش را میبازد و میمیرد اما برای همیشه میماند.
چگونه میشود هنرمندی به چنین جایگاهی میرسد و الگوی دست نیافتنی همهی خوشنویسان پس از خود قرار میگیرد؟
آیا خوشنویسی او، به تنهایی میتواند چنین اسطورهای را شکل دهد؟ آیا این زندگی و هستی هنرمند، در مجموع و در تمامی وجوه نیست که پشتوانهای تمامی روایتهای بیشمار و آثار گوناگون او میشود و به سان میله و محوری مرکزی، تکیه گاه همه نقش و نگارهای پیچاپیچ ظریف و هوشربایی میشود که گرداگرد آن تنیده میشود. رابطهی میر و شاه رابطهای پیچیده و پرفراز و نشیب بود و نظیر آن چه که بر این مقله بیضاوی زمان خلافت عباسیان گذشت، میر نیز مورد حسد و سعایت سخن چینان و درباریان قرار گرفت و هر چند به خاطر طبع والای خود وقع چندانی به چنین کجدلیهایی نمیگذاشت، اما همین شیوه برخورد شاید، آتش حسد معاندین را تیزتر میکرد و کار را به جای باریک میکشاند.
سند و متن معتبری در اثبات اشارهی شاه عباس به قتل میرعماد در دست نیست و هرچه که در دست است، منابعی است افواهی و پراکنده. قصه بیعانه شاه عباس و سفارش نگاشتن شاهنامه فردوسی و پس فرستادن بیعانه از جانب میر، هم از همین قبیل است و محور اصلی این روایتها و قصهپردازیها، هر چه بیشت پرداختن به موقعیت هنرمندان بلندآوازهای (و در اینجا میرعماد) است که در زمان خود و در عین شهرت و اعتبار بیهمانندشان مظلوم و بیقدر ماندهاند و جفای بسیار دیدهاند. چنین موقعیتی در مورد میرعماد، تمثیلی است که نه تنها حکایت تلخ او را بازگو میکند، که شامل شرح فراز و فرودهای اجتماعی هنرمندانی میشود که به خاطر تقدیری شوم و یا گردن فرازی و سرفرود نیاوردن، خلاقیت و رنج و نبوغ و درماندگی را یک جا و به همراه هم تجربه کردهاند و چشیدهاند و اگرچه به خاطر سعایت و ناسپاسیها از دربارها رانده شدهاند، اما جایگاه حقیقیشان در دل مردم همچنان محفوظ مانده است.مردمی که در حد توان از هیچ حمایت و مراقبتی دریغ نکردهاند.
میرعماد هم در سالهای پس از مرگش اعتباری عظیم یافت، شاگردان متعددش در سرزمینهای گوناگون پراکنده شدند و قصهاش را منتشر کردند.
در سوگاش مرثیهها سروده شد. جهانگیر، پادشاه مغولی هند، به افسوس گفت که برای داشتنش هم وزن او جواهر میدادم. در بخارا و حلب و عثمانی سوگواریها بر پا شد. هزاران خوشنویس به خاطر اثبات مهارتشان در خوشنویسی، قطعات او را باز نوشتند و امضایش را تقلید کردند. نشانه بلوغ و کمال خوشنویسان نگاشتن قطعهای از میر شد. ناصرالدین شاه قاجار به جای مالیات معوقهی یکی از رجال دربارش، قطعاتی از خط میر را از او قبول کرد.
پادشاهان هند از قطعات خوشنویسی او مرقعات مفصل ترتیب دادند که اسباب مباهات هر موزهای است. خطوط او در عثمانی به بهای زر، خرید و فروش میکردند. تاثیر خوشنویسی او در جهان اسلامی معاصرش بیحد و حصر بود. رقابت عظیمی به خاطر تملک قطعهای از او درگرفت، هنوز هم اگر قطعه اصیلی از او عرضه شود به عالمی میارزد.
میر خوشنویس بزرگی بود، تمام و کمال، مردی بود و انسانی بود بزرگوار، به حق بر اریکه و بر صدر فرهنگ این چهار صد سال نشسته و تکیه زده است.
خانواده و فرزندان و بستگان شناخته شده میرعماد
نام پدر وی ابراهیم الحسنی است که از خاندان معروف سیفی قزوینی بشمار میآمد و در دستگاه اداری صفویه دارای مناصب عالی و مصدر کتابداری و استیفا بود. میرعماد دو فرزند پرشهره و هنرمند بنام گوهرشاد خانم و محمد ابراهیم داشت که به حرفه پدری اشتغال داشتند و آثاری نیز به یادگار نهادهاند که معرف هنرمندی آنان میباشد. از بستگان نزدیک میرعماد خواهرزادگان هنرمند وی میباشند که طبق روایات تذکرههای قدیمی عبدالرشید دیلمی و عبدالرزاق قزوینی و میریحیی را خواهرزادههای میرعماد بشمار آوردند. از منسوبان و فامیل دیگر میرعماد محمد امین نواده او میباشد، که ذیل آثار بجاماندهاش خود را نواده میر دانسته و چنین مرقوم داشته است:«محمد امین نواده مرحوم میرعماد الحسنی»
شاگردان و مقلدان خط میرعماد
میرعماد در اعتلای خط نستعلیق بالاخره نتیجه مثبتی بدست داد و توانست در عرصه هنری آن دوران یکه تاز میدان گشته و مخالفان را با ارائه خطوط استادانه و شیوه ماهرانه خود از تک و تا انداخته و استاد بلامنازعه و بیرقیب خط نستعلیق گردد. او با همه کارشکنیها و محدودیتهایی که از طرف معاندان در جریان بود معبود ایدهال خطاطان حقیقتجو و شاگردان وفادارش گردید که او را دوست میداشتند و به لیاقت هنری و استادی بیرقیبش صحه مینهادند.
از شاگردان شناخته شده و پرشهره میرعماد که در حد خود از نستعلیق نویسان زمان وی نیز بشمار میآیند خطاطان نامی و استادانی در حیطه هنری خط ایرانی از آن جمله: ابوتراب اصفهانی، نورالدین محمد لاهیجانی، نورای اصفهانی، نورالدین اصفهانی، میرمحمد مقیم تبریزی، محمد صالح خاتونآبادی، مختار بیک قزوینی، محراب بیک قزوینی، میرزا تقی جمالا، میرساوجی، میریحیی اصفهانی، حسن شاملو، محمد رضای تبریزی و مقلدان خط میرعماد در زمان قاجاری میرزا عباس نوری، محمد حسین شیرازی، اسداله شیرازی، میرعلی شیرازی، زین العابدین خان کاشانی، زین العابدین شیرازی، محمدباقر سمسوری اصفهانی، میرزا محمدرضا کلهر، محمد اسماعیل خان شیرازی، احمد قوام السلطنه، محمود حکیم، میرزا غلامرضا اصفهانی، محمد نصیر طرب.
فهرست منابع:
آزاد،اسد ا... خوشنویسی و فرهنگ اسلامی / آصف زاده محمد باقر .قزوین در گذر گاه هنر / اسلامی ندوشن محمد علی تقارن هنرها.سخنرانی در مجمع نمایندگان منتخب کشور / راهجیری، علی خط وخطاطان / حقیقت،عبدالرفیع فرهنگ وهنرمندان ایرانی ... / فضایلی،حبیب ا... اطلس خط / فردی ،محمد حسین وحسن . میر عمادالحسنی / کریم زاده تبریزی،محمد علی. احوال وآثار میر عماد،لندن / میر عمادالحسنی. مجموعه مرقعات.میراث فرهنگی.
دکتر مهرزاد محصص مستشاری - رئیس انجمن خوشنویسان قزوین